درون آب
-
عنوان کتاب:
درون آب
- نویسنده: پائولا هاوکینز
- مترجم: علی قانع
- ناشر: کتاب کوله پشتی
- سال نشر: 1396
- دسترسی:
-
این کتاب در سالهای مختلف و توسط مترجمین مختلف ترجمه شده است. در حال حاضر ترجمه مریم ارده کی و علی قانع در کتابخانه مرکزی موجود است.
پائولا هاوکینز نویسنده بریتانیایی متولد ۱۹۷۲ در شهر هراره زامبیاست. او فارغالتحصیل دانشگاه آکسفورد دررشتههای فلسفه و علوم سیاسی است. با توجه به اینکه سالها به شغل روزنامهنگاری مشغول بودهاست ، نگاهی تیزبین و حساس به مسائل دارد. این خصیصه در آثار وی مشهود است. شهرت وی بیشتر بخاطر نوشتن رمان "دختری در قطار" میباشد.
رمان "درون آب" دومین اثر نویسنده است. داستانی است مهیج از زبان یازده راوی، به شیوه اول شخص و برخی موارد سوم شخص. روایتی است از غرق شدن چند زن در رودخانه اطراف شهر نیوکسل.
قسمتی از متن کتاب:
چیزی از خواب بیدارم کرد. از رختخواب بیرون آمدم تا بروم دستشویی و بعد متوجه شدم که درِ اتاق مادر و پدر باز است؛ وقتی نگاه کردم دیدم که مادر توی تختخواب نیست. ساعت رادیو ۰۸:۴ دقیقه صبح را نشان میداد. فکر کردم که میبایست طبقه پایین باشد. مادر سخت به خواب میرفت. هر دو نفرشان اینطور بودند اما قرصهای خوابی که پدر میخورد چنان قوی بود که میشد کنار تختش بایستی و توی گوشش جیغ بزنی و او از خواب بیدار نشود.
کاملاً بیصدا رفتم طبقه پایین، چون اغلب اتفاق میافتد که مادر بنشیند پای تلویزیون و آن آگهیهای خستهکننده را درباره ماشینهایی که به کاهش وزن کمک میکنند، تماشا کند. گاهی هم زمین را تمیز میکند و کلی سبزیجات خرد میکند و بعد به خواب میرود. اما تلویزیون روشن نبود و مادر هم روی مبل راحتی نبود. فهمیدم که باید رفته باشد بیرون.
میدانستم که هرازگاهی این کار را میکرد. من که نمیتوانم تمام مدت ردّ همه را بگیرم. اولین بار به من گفت که رفته بیرون تا قدم بزند و ذهنش را پاک کند، اما یک صبح دیگر، وقتی بیدار شدم و دیدم که رفته، از پنجره بیرون را نگاه کردم و متوجه شدم که ماشینش هم در جای همیشگیاش نیست.
الان هم احتمال میدهم رفته باشد کنار رودخانه قدمی بزند و یا رفته سر مزار کیتی. من خودم هم گاهی این کار را میکنم؛ البته نه نیمهشب. از اینکه در تاریکی بیرون باشم، میترسم. علاوه بر آن، حس عجیبی نسبت به آن دارم؛ چون همان کاریست که کیتی کرد: او نیمههای شب از خواب بیدار شد و رفت کنار رودخانه و دیگر برنگشت. میفهمم مادرم چرا این کار را میکند، این نزدیکترین راه برای رسیدن به کیتی است. بهجز این کار شاید با نشستن در اتاق کیتی به او برسد که میدانم گاهی این کار را هم میکند. اتاق کیتی چسبیده به اتاق من است و من میتوانم صدای گریهی مادر را بشنوم.
نشستم روی مبل راحتی و منتظرش ماندم، اما میبایست خوابم برده باشد، چون وقتی صدای باز شدن در را شنیدم هوای بیرون روشن شده بود و ساعتِ روی طاقچهی شومینه هفتوربع صبح را نشان میداد. شنیدم که مادر درِ ورودی را پشت سرش بست و بعد مستقیم از پلهها رفت بالا.
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.
- نویسنده: پائولا هاوکینز