ویولن دیوانه
-
عنوان کتاب:
ویولن دیوانه
- نویسنده: سلما لاگرلوف
- مترجم: سروش حبیبی
- ناشر: نشر چشمه
- سال نشر: 1398
- دسترسی:
-
کتاب "ویولن دیوانه" ماجرایی دلنشین و خواندنی از یکی از نام آورترین داستان سرایان سوئدی پیرامون جوانی برازنده، متمول و خوشپوش که دلبستگی عمیقی به ویولن خود دارد، آنچنان که نواختن را به هر چیز دیگری در این جهان ترجیح میدهد، اما از طریق یکی از دوستانش با خبر میشود که وضع مالی خانوادهشان رو به افول است و مادرش زیر بار وام و قرضهای متعدد گرفتار شده و تنها برای حفظ آرامش روانی او همه چیز را طور دیگری وانمود میکند. جوان که به میراث خانوادگی دلبستگی عمیق دارد تصمیم میگیرد تا برای حفظ آن تلاش کند.
قسمت هایی از کتاب ویولن دیوانه را بخوانید و از متن زیبای آن لذت ببرید:
اکنون رفتارشان با او هرچه میبود برایش تفاوتی نداشت. دیگر هیچ چیز نبود که اسباب اندوه او شود. بعد از این همیشه از زندگی شادمان میبود. با خود میگفت که اگر روزی زندگی برایش دشوار شود به شاخه گل مورد و اسبک چوبین برادرش فکر خواهد کرد و سیاهی زندگی برایش سفید خواهد شد.
از این که زنده بود و بر پشت جوان دوره گرد به سوی خانه میرفت بسیار خوشحال بود. آن روز صبح هیچکس حتا به خواب نمیدید که او بر فرازی پرپیچ و خم به سوی خانه روان باشد. هیچ کس خیال هم نمیکرد که صحرای خرم با همه شبدرهای معطرش برای او آغوش بگشاید و مرغکان خوشخوان بر تاج سبزینه درختان بازگشت او را ترانه بخوانند. هرچیزی که دلزندگان را شاد میکرد برای او نیز بود.
همانطور که اینگرید انتظار داشت جز مادرخوانده و خدمتگاران کسی در خانه نبود. مادرخوانده از صبح تا ظهر مقدمات ناهار یادبود را مهیا کرده بود. اکنون میشود گفت که همه چیز آماده بود و او رسیدن مهمانها را انتظار میکشید. از آشپزخانه به اتاقش رفته بود تا پیراهن سیاه زیبایش را بپوشد.
پاییز بود و هوا دلگشا، در اواخر سالهای سی (قرن نوزدهم). آن روزها در اوپسالا عمارت بلند دو طبقهای بود، دور از مرکز شهر، دور افتاده میان سبزهزارها. صورت ظاهر این عمارت چنگی به دل نمیزند و میشود گفت که با آن دیوارهای زردش رنگ ماتم داشت. اما درخت مو بسیار پرشاخ و برگ و شادابی از این دیوارهای زرد روزه آفتاب بالا میرفت و سه پنجرهی طبقهی دوم آن را با هالهی خرمی در آغوش میگرفت.
نظر دادن
از پر شدن تمامی موارد الزامی ستارهدار (*) اطمینان حاصل کنید. کد HTML مجاز نیست.
- نویسنده: سلما لاگرلوف