«جنگجوی عشق» اثر گِلَنِن دویل مِلتِن (-۱۹۷۶)،  داستان زندگی زنی را روایت می‌کند که تلاش دارد عشق و زندگی مشترک خود را دوباره زنده کند و بار دیگر به همسرش اعتماد کند او در این مسیر تلاش می‌کند همچون ققنوسی با عشق و امیدی تازه و قدرتی دوچندان بازگردد و از نو ساخته‌شود و ایمان دارد به این که تنها سیراب‌کننده، عشق است، اگر پیوند یگانه بین ذهن و روح و راه محافظت از آن را چون جنگجوی عشق دریابد. این داستان آنقدر زیبا و واقعی نوشته شده که خواننده می‌تواند به طور عمیقی با آن همزاد پنداری ‌کند و  بخشی از زندگی خود را در آن بیابد
قسمتی از کتاب:
"پدرم دست من را توی دست کریگ می‌گذارد. الان زمانی‌ست که دست من نباید در دست کس دیگری جز او باشد. ما وقت زیادی نداریم. کریگ دست من را می‌گیرد و ناگهان روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گیریم. این رودررویی آن‌قدر آنّی و سریع اتفاق می‌افتد که من نگاهم را از کریگ می‌گیرم و به‌سمت کشیش می‌چرخم، اگرچه می‌دانم برای این کار خیلی زود است. کریگ نگاهم می‌کند و کمی بعد، او هم نگاهش را از من می‌دزدد. من از گوشه چشم به صورتش نگاه می‌کنم و از این که چقدر جوان به نظر می‌رسد ـ درست مثل بچه‌ای که لباس رسمی پدرش را پوشیده."